-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 20 بهمنماه سال 1387 22:00
""گاهی دلم برای خودم تنگ میشود"" ازبس حضور ناب تو پررنگ میشود دنبال خویش هستم وپیدا نمی کنم من بودنم" با تو هماهنگ می شود شاید ترا برای دلم افریده اند دل تنگ غیر!! به نیرنگ می شود؟ مرغ دلم که نغمه شیوا بلد نبود با لحن دلفریبت-شباهنگ میشود چهچه بزن که مرغ دلم بینوا-شده خوپوسه* با تو بلبل هفرنگ*...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 20 بهمنماه سال 1387 21:59
توو ترانه های من تو صاحب فصل بهاری یه نسیمه مهربونی که تو از نسل بهاری عشقه تو رنگه شقایق خودتم سفید و پاکی دل ِ تو پر از محبت ، دلی بی ریا و خاکی من شدم عاشق چشمات تو بری دیوونه می شم اگه تو نباشی ای گل می شکنم ویروونه می شم تو که عشقمو می بینی از نگاهه من همیشه نگو عشق ِ من دروغه نگو موندنت نمی شه دست ِ گرمتو به...
-
من و تو
یکشنبه 20 بهمنماه سال 1387 21:57
بین نام من و تو، اندکی فاصله است بین دست من و تو فاصله بسیار است بین احساس من و تو اما ذره ای فاصله نیست درک این جمله مرا می گوید: می توان در گذر از سختی ها یاوری را حس کرد مطمئن بود و یقین پیدا کرد که اگر فاصله را برداریم من و تو یک نفریم بین نام من و تو، اندکی فاصله است بین دست من و تو فاصله بسیار است بین احساس من و...
-
عشق واهی..
یکشنبه 20 بهمنماه سال 1387 21:52
عشق سپید داره میره....اره راست میگن.... ولی گذر ثانیه های من و دل سرد و تاریکم چشم های تو رو میخواد..... نمیدونم چرا همیشه در هراسم.....هراس گذر لحظه های سردم بدون داشتن قاب زیبات!!! به فرض هم بگذره.... به فرض هم تو نباشی... خورشید بهم زبون درازی کنه... اینا مهمن؟؟؟؟؟؟؟؟؟ من محتاجم بهت برای تنفس!!!!! اگه به کسی نگی...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 20 بهمنماه سال 1387 21:48
سلام دوستان عزیز وگرامی ام امیدوارم به کسی بر نخوره فقط بعنوان شوخی بخونید اسامی مستعار: اگر سارا، نازنین، عسل و رویا با هم بیرون بروند، همدیگر را سارا، نازنین، عسل و رویا صدا خواهند زند. اگر بابک، سامان، آرش و مهرداد با هم بیرون بروند، همدیگر را گودزیلا، بادام زمینی، تانکر و لاک پشت صدا خواهند زد. پرداخت صورتحساب...
-
بهار غریب
یکشنبه 20 بهمنماه سال 1387 21:44
من به درماندگی صخره و سنگ من به آوارگی ابر ونسیم من به سرگشتگی آهوی دشت من به تنهایی خود می مانم من در این شب که بلند است به اندازه حسرت زدگی گیسوان تو به یادم می اید من در این شب که بلند است به اندازه حسرت زدگی شعر چشمان تو را می خوانم چشم تو چشمه شوق چشم تو ژرفترین راز وجود برگ بید است که با زمزمه جاری باد تن به...
-
..:: برای تو... ::..
یکشنبه 20 بهمنماه سال 1387 21:43
می نویسم از تو و برای تو ، بدون هراس از خوانده شدن ، بگذار همه بدانند ... می نویسم برای تو ، برای تویی که بودنت را نه چشمانم می بیند ، و نه گوش هایم می شنود ، و نه دستانم لمس می کند. تنها با شعفی صادقانه با دلم احساست می کنم ...
-
یادمان باشد
یکشنبه 20 بهمنماه سال 1387 21:41
یادمان باشد از امروز جفایی نکنیم گر که در خویش شکستیم صدایی نکنیم خود بتازیم به هر درد که از دوست رسد بهر بهبود ولی فکر دوایی نکنیم جای پرداخت به خود بر دگران اندیشیم شکوه از غیر خطا هست،خطایی نکنیم یاور خویش بدانیم خدایاران را به یاران خدا دوست وفایی نکنیم یادمان باشد اگر خاطرمان تنها ماند طلب عشق ز هر بی سر و پایی...
-
دروغ بود
جمعه 4 بهمنماه سال 1387 22:22
گمان کردم که او عاشق ترین عاشق در این دنیاست گمان کردم که غمخواری برای یک دل تنهاست از عشق خود به من میگفت از عاشق ها سخن میگفت از اشکی داغ وآتشزن همیشه چشم او پر بود ولی افسوس همه از عشق گفتنها تمام گریه کردنها تظاهر بود همه عاشق نوازی هاتمام صحنه سازی هاتظاهر بود به خود گفتم دوباره بخت یارم شد به خود گفتم که پایانی...